تبعیض جنسیتی خطری خاموش برای تهدید جان مادران و نوزادان و فروپاشی کرامت مادران و دختران

اردیبهشت سال ۸۰ حوالی ساعت ۷ بعد از ظهر در مطبم بودم که زائویی G9P8 با BMI بالا و فشارخون (۱۶۰-۱۵۰) ، دیلاتاسیون ۶-۵ سانت با دفع مکونیوم به من مراجعه کرد.
بعد از گرفتن شرح حال کامل و معاینه با توصیه اکید، ایشان را به زایشگاه ارجاع دادم؛ اما او تحت هیچ شرایطی نمی خواست به زایشگاه برود و اصرار داشت در مطب زایمان کند.
من همیشه ست کامل زایمان را به منظور آمادگی برای زایمان های اورژانسی در اختیار داشتم اما انجام این زایمان به هیچوجه عاقلانه نبود و مکررا درخواست زائو را رد میکردم .
علیرغم ان همه توصیه های علمی ،قانونی و اخلاقی بیمار گفت : من در مطب می نشینم و اجازه رفتن به شما نمیدهم و در ورودی در بر روی زمین نشست، من به ایشان گفتم بدون دریافت یک ریال حق الزحمه با شما به زایشگاه می ایم و تا تعیین تکلیف شما در زایشگاه میمانم ،فقط جان خودت و بچه ات را به خطر نینداز
زائو گفت : من تازه بیمارستان بودم و قرار شد مرا سزارین کنند من هم فرار کردم چون جنین دختر است و نمی خواهم سزارین بشوم…
من تازه متوجه شدم که امتناع بیمار به چه علت است.
او هشت فرزند دختر داشت و بخاطر اینکه از طرف همسرش تهدید شده بود که اگر فرزند پسر بدنیا نیاورد یا باید طلاق را قبول کند یا همسر دوم رابا وجود مشاوره ها و هشدار خطرهای متعدد ، زائو رفتن به بیمارستان را قبول نمیکرد
همه این اتفاقات در حالی بود که زائو داشت از نظر معاینات پیشرفت میکرد و مرتبا او را چک می کردم اما هرلحظه نگرانی من بیشتر و بیشتر میشد.
بالاخره زائو در حالیکه از درد به خود می پیچید. با گریه گفت : پس من به منزل میروم یا زایمان میکنم یا میمرم!
واقعا بین دو راهی بسیار سختی قرار گرفته بودم و فکر کردم اگر زایمانش را انجام دهم و بیمار در مطب تشنج کند یا نوزاد به احیا نیاز پیدا کند؛ دست تنها چکار کنم!؟؟
از طرفی اگر بیمار به منزل برود و همین اتفاقات در آنجا بیفتد بیمار و نوزاد جان سالم به در نخواهند برد…
بالاخره با تمام دغدغه ها و فشارهای بیمار و خانواده اش با توکل به خدا زائو را قبول کردم و در ساعت حوالی ۱۱ شب زایمان کرد و خوشبختانه نوزاد با احیا مختصر برگشت و مدت کوتاهی اکسیژن دادم خدا راشکر حال عمومی مادر و نوزاد خوب بود و همه خوشحال وخندان بودند،
من هم خیلی خوشحال بودم و با اینکه در حرفه ام شجاعت و توانی بالا داشتم اما استرس این زائو و دست تنها بودنم بخاطر خطرات بالقوه این زائو مثل کوه بر تنم سنگینی میکرد .
پس از زایمان برای ادامه مراقبت های بعدی زائو و ارجاع ایشان با همکاران زایشگاه هماهنگی انجام شد، اما مجددا با مخالفت انهاروبرو شدم،انها با خوشحالی میگفتند حال هر دو خوب است و نیازی به بستری شدن نیست. و بازهم برای چندمین بار با توضیح عوارض مادری و نوزادی انها را متقاعد کردم و بالاخره حضورا به زایشگاه تحویلشان دادم . امروز که این خاطره را به رشته تحریر در میآورم؛ دخترک تجربه پرماجرای من، یک فرزند دارد.
پیام این کیس پرخطر :
داشتن فرزند دختر به تعداد زیاد برای مادران بسیار استرس زاست که ناشی از فرهنگ غلط بعضی از اقوام است که می تواند ضمن فروپاشی کرامت مادران و دختران تهدیدی برای جان مادران و نوزادانشان باشد و به علت وجود موارد متعدد، باید در جهت فرهنگ سازی آن قدم برداریم.
-اعتماد به ماما نکته ای حیاتی برای مادران است و در تجربه من، اعتماد مادر به ماما، از شدت عوارض مادری و نوزادی می کاهد و این امر مهر تاییدی بر نقش مهم ماما در روند زایمان است.
اشرف صیدالی (کارشناس ارشد اموزش مامایی)
دیدگاهتان را بنویسید